مردی در جهنم بود که فرشته ای برای کمک به او آمد و گفت من تو را نجات می دهم برای اینکه تو روزی کاری نیک انجام داده ای فکر کن ببین آن را به خاطر می آوری یا نه؟
او فکر کرد و به یادش آمد که روزی در راهی که می رفت عنکبوتی را دید اما برای آنکه او را له نکند راهش را کج کرد و از سمت دیگری عبور کرد .
فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنکبوتی پایین آمد و فرشته گفت تار عنکبوت را بگیر و بالا برو تا به بهشت بروی. مرد تار عنکبوت را گرفت در همین هنگام جهنمیان دیگر هم که فرصتی برای نجات خود یافتند به سمت تار عنکبوت دست دراز کردند تا بالا بروند اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنکبوت پاره شود و خود بیفتد. که ناگهان تار عنکبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرت شد فرشته با ناراحتی گفت تو تنها راه نجاتی را که داشتی با فکر کردن به خود و فراموش کردن دیگران از دست دادی دیگر راه نجاتی برای تو نیست و بعد فرشته ناپدید شد.
تو نیکی می کن و در دلجله اندازی که ایزد در بیابانت دهد باز
موفق باشید
با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست گرامی:من امروز با وبلاگ شما برخورد کردم .این موردتان به نظرم نکته خوب و آموزنده ای داشت .موفق باشید
سلام.وبلاگ خوبی داری ولی سعی کن مطالب بیشتری توش بزاری که بتونم سر بزنم و بخونم...راستی هر وقت فرصت کردی میتونی به وبلاگم سر بزنی..متشکرم
18732 بازدید
8 بازدید امروز
2 بازدید دیروز
30 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian